دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:, :: 16:5 :: نويسنده : farinaz
وقتی که کسی رو برای اینکه تقصیرا رو گردنش بندازی پیدانی نمی کنی، وقتی که می بینی آخر همه ی سوالات به خودت می رسی، وقتی که می بینی تمام بدبختیات دست سازه ی خورته، وقتی که می بینی تنفر از خودت وجودت رو گرفته، وقتی که می بینی خودت رو توی چاهی انداختی که ته نداره، وقتی که می بینی با دستای خودت زندگیت رو نابود کردی، وقتب که می بینی با پاهای خودت به استقبال مرگ رفتی، اون وقته که تازه می فهمی معنی ته دنیات چیه، وقتی که با دستای خودت غرور و شخصیتت رو بکشی، اون وقته که از هر چی احساسه خالی می شی، و حالا وقتشه که بمیری و خودت رو راحت کنی، اما حتی اون قدر جرئت نداری که خودت رو از بین ببری، دیگه تنها کاری که می تونی بکنی اینه که عاجزانه از خدا مرگت رو بخوای، اما تو دیگه لیاقت حاجت خواستن از خدا رو هم نداری.... نظرات شما عزیزان:
|