چهار شنبه 8 مرداد 1393برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : farinaz
تو این زمان،آدما خیلی از هم دور شدن،البته منظورم دوری همسایه از همسایه و دوری دوتا همشهری و اینا نیس!!! خب شاید خیلی حرفم آرمانی نباشه ولی واقعیت اینه که دیگه دوران همسایگی و همشهری بودن تموم شده!!! منظورم دوری آدما از خونوادشونه،دوری یه دختر ار مامانش،یا دوری یه پدر از دخترش.... اوووووونقدر دور که گاهی آدما نمیفهمن تغییراته تازه به خاطر تغییر رفتار خودشونه یا اطرافیانشون،گاهی اووووونقدر یه پدر دور میشه که حتی تولد دخترش و فراموش میکنه،گاهی یه دختر اووووونقدر از رفتار باباش سرد میشه که،دیگه سخته براش بهش بگه بابا.... گاهی یه مادر اووونقدر یادش میره مادری کنه که به جای درک مشکل بچش توقع داره بچه مشکل اون و درک کنه و حتی گاهی یه دختر اوووونقدر از رفتار مادرش دلزده میشه که آرزو میکنه یه مادردیگه داشته باشه!!!! ولی سخت تر از همش اینه که مادر و دختر و پدر اوووونقدر از هم دور میشن که دیگه شادی و ناراحتیِ همدیگه براشون فرقی نداره و اون موقعس که باباهه یه زندگی تازه رو شروع میکنه،مامانه دنبال یکی دیگه میره برای پیدا کردن آرامش،و دختره که حس میکنه سربارخونوادس،پس سعی میکنه خیلی زود خونه رو ترک کنه،حالا به هر طریقی...!!!! گاهی ما آدما اونقدر از هم دور میشیم که یادمون میره بدون هم میمیریم!!!! شایدم اشتباهه....از کجا معلوم که آدما بدون وابستگی میمیرن؟؟؟؟ نظرات شما عزیزان:
|