گاه به خود می آیی و میبینی چیزی که آرزویت بود را پشت سر گذاشته ای ولی ذره ای آرامش و لذت که همیشه دنبالش بود بدست نیاوردی.... گاه تمام زندگیت یک آرزو میشود،یک لبخند،یک حرف،یک اسم و شاید یک معنا.... گاهی به خودت می آیی و میبینی زندگیت شده یک محبت،محبتی که همیشه تشنه ی آن بودی و حالا تازه میفهی سرابی بیش نبوده.... گاه تمام زندگی آدم افرادی میشون که حتی برای گریه ها و خنده هایت ارزشی قایل نیستند...... و گاه به خود می آیی و میبینی تماااااام زندگیت را صرف رسیدن به کسانی کردی که همه چیزت را ازت گرفتند،آدمهایی که جز هیولای وجودیشان چیزی نیستند و جز آسیب رساندن به آدمهایی که دوستشان دارند کار دیگه ای ازشان برنمی آید.... و من به این گاه ها میگویم سنگ زمانه که خدا برای آگاهیت بر سرت مزند تا از این خواب غفلت بیدار شوی حال میتوانی بیدار شوی و آگاهانه از هیولاهای اطرافت انتقام بگیری یا دوباره احمقانه به خواب غفلتت ادامه دهی.... انتخاب با خود توست...... نظرات شما عزیزان:
|